خشونت علیه زنان یا ستم علیه آنان
آنگاه که سخن از «خشونت علیه زن» یا «خشونت علیه زنان» به میان می آید، اذهان عمومی متوجه ستم های تاریخی می شود که به زن روا داشته شده است.
فعالین حوزه مطالعات زنان در این که منظور از این ستم چیست و چگونه اعمال شده و مسبّب و مقصّر اصلی آن کیست یا چه کسانی هستند، و این که راه حلّ مبارزه با این ستم چیست، اختلاف نظر دارند. فمینیست ها هم عمدتاً در سه نظریه ستم، سلطه و تفاوت می گنجند.
فارغ از همه این بحث ها، چیزی که نویسنده را وا داشت تا در این مختصر موضوع فوق را مطرح کند، تفاوتی است که بین «خشونت» و «ستم» وجود دارد. هرچند خشونت یکی از بارزترین مصادیق ظلم است و شاید اغراق نباشد اگر بگوییم زنان بیشترین قربانی این نوع ظلم در طول تاریخ بوده اند، منتها، رابطهی «خشونت» و «ستم» رابطه مصداق و عنوان نیست. به عبارت دیگر، رابطه این دو عموم و خصوص من وجه است. نه هر خشونتی ستم است و نه هر ستمی خشونت. هرچند خشونت در موارد متعدّدی مصداق ستم است.
حال سؤال اینجاست که تعبیر «خشونت علیه زنان» از سوی چه کسانی و با چه اهدافی به جای عنوان جامع و عادلانهی «ستم علیه زنان» قرار گرفته است؟ قاعدتاً این تعبیر در فضای اومانیسم و بیشتر به دست فمینیست ها رواج یافته و برخی اعلامیه های جهانی نیز بر اساس آن تدوین و تصویب شده اند.(+)
این جاست که باید از فمینیست ها، بعنوان نماد و تابلوی دفاع از حقوق زنان، پرسید، اصولاً چرا باید با خشونت علیه زنان مبارزه کرد، اما ستم های دیگر، دست کم در این عنوان پر طمطراق لحاظ نشوند؟ آیا خشونت موضوعیت داشته است؟
چیزی که از این واژه به ذهن نویسنده تبادر می کند این است که در وراء ذهن کسانی که این پرچم را بر افراشته اند، نوعی ضعف و فرودستی طبیعی برای زن مسلّم انگاشته شده است. گویا، زنان، بر خلاف مردان، موجوداتی قابل ترحم هستند که به دلیل فرودستی و ضعفشان نباید با خشونت مواجه شوند. همانند صبیان و مجانین! در حالی که طرف مقابل آنها، یعنی مردان، به جهت قوی تر بودن، ممکن است مستحق این ترحّم! نباشند و در حقّ آنان مبارزه با ستم موضوعیت پیدا می کند.
آیا واقعا فمینیست ها متوجه این نکته بوده اند؟ چیزی که با مبانی بسیاری از فمینیست ها مخالفت دارد؟!
نکته دیگری که در عَلم کردن عنوان خشونت باید ملاحظه شود این است که «خشونت علیه زنان» یعنی «خشونت علیه زنان» نه «هر چیزی علیه زنان». این هم سهواً یا عمداً در دفاع از حقوق زنان و مبارزه با خشونت هایی که علیه آنان اعمال شده است، مغفول مانده و باعث شده که سیاهی لشکر فمینیستی دچار مغلطهی بزرگتری شوند و انتظار داشته باشند که هیچ چیزی علیه زنان نباشد! چون مصداق خشونت است.
در حالی اولا موارد متعدّدی از مصادیق ذکر شده، واقعا مصداق خشونت نیستند. و ثانیاً ممکن است مصلحت جامعه و ملاحظهی بُعد پویایی، تکامل و نشاط آن اقتضا کند که قوانینی علیه برخی از گروه ها، اصناف، و جنسیت ها روا و مصداق عدل باشد. همانگونه که ممکن است قوانینی علیه «مردان» هم وضع شود. ولی نه مصداق خشونت باشد و نه مصداق ستم.
--------------------
پ.ن: هر چند نیاز به توضیح نیست، اما آنچه در بالا گذشت، به معنای نادیده گرفتن خشونت های تأسف باری که در طول تاریخ، و بخصوص در زمان ما چه به نام تمدّن، چه به نام سنّت و چه به نام دین! علیه زنان اعمال می شده و می شود، نیست. و باز این که قطعا نویسنده، در مقدار اندکی از مصادیق، با برخی مدافعان حقوق زنان هم نظر نیست و این موارد خاصّ را مصداق خشونت یا حتی ستم نمی داند.
همین مطلب در:
یک شهر تمام، همهی یک قبیله، چند خاندان بزرگ، و ده ها نفر اصیل و بی اصل و نسب افتاده اند به جان آبروی «یک بانوی پاک» تا لکه دارش کنند.
جلو کتاب عزیز خدای متعال بعضی از خودشان برای من اعتراف کرده اند که پلیدی از آنهاست و بانو حسابش پاک پاک است. اما هنوز هم شبهه می افکنند. « وَ جَحَدُواْ بهَِا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا »
هدف «علوّ» است. مهریه و نفقه و حضانت و آبرو و شرف یک زن مسلمان به کنار! به غایت به «سندرم خود بزرگ بینی» و «خود مؤمن پنداری» گرفتار آمده اند. بخصوص شوهر بی غیرتش که حاضر نشد در دفاع از همسرش حتی یک سیلی به مزاحم خیابانی بزند!
آنقدر شواهد علیه زن بی دفاع جمع کرده اند و آنقدر عوام فریبی کرده اند که دیشب فقط نیم ساعت با سوگند و والله تالله گفتن برادر زن بیچاره را قانع کردم که خواهرت سالم است! و تو ببین منِ دانا به حقیقت چه می کشم و بنگر که چه می کشد این بندهی خدا!
این ها را که می نویسم بغض گلویم را گرفته است. اشکم را گذاشته ام برای خلوتم با خدای عزیز قهّار! چرا که مسؤولیت دفاع از این زن بر دوشم سنگینی می کند و گریه می لرزاندم و سستم می کند. حال باید جلو دادگاه و پازپرس و ده تا مأمور معذور دیگر شهادت به پاکی او بدهم؛ در حالی که این افترا زنندگانند که باید بر مدعای خویش بیّنه اقامه کنند. چه می شود کرد؟! دار دنیا گاه برعکس می شود. و خداوند در عِرض و ناموس و مال سنگین سخت گیری کرده است.
دعا کنید از این امتحان سخت رو سفید بیرون بیایم و حق به حق دار برسد.
طرح تفکیک جنسیتی دانشگاهها و نقدی بر مخالفین
این روزها بحث تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها کمی داغ شده است و اظهار نظرهای متفاوتی (+) نیز دربارهی آن به گوش می رسد. در ضمن مطالعه نظرات مختلف با این (+ و +) نوشته برخوردم که استدلالها و اندیشه های نویسندهی آن نظرم را جلب نمود. بر خود لازم دیدم برخی توضیحات را در خصوص آن بیان کنم و آنرا مورد تحلیل و نقد قرار دهم. پیشاپیش از خوانندگان گرامی درخواست دارم هرگونه ایراد، نقد و پاسخی به این تحلیل دارند، بیان کنند تا در هرچه کاملتر شدن بحث و احیانا مرتفع ساختن خطاهایی که دچار آن شده ام کمک نمایند:
نکات ذیل در مقاله مذکور قابل توجه است:
1. نویسنده در آغاز می گوید: «انجام تفکیک جنسیتی در دانشگاهها امکان پذیر نیست و اجرای چنین کاری چه در داخل به لحاظ علمی و چه در خارج به لحاظ فضای فرهنگی به ما آسیب خواهد زد.» این ادعا واقعا عجیب است. ایشان بجای این که مشکلات این طرح را بیان کنند از همان آغاز بر طبل محال بودن تفکیک جنسیتی کوبیده اند و در واقع مقاله را به صورت شعاری شروع کرده اند که متأسفانه تا پایان نیز بسیار به این آسیب دچار شده اند.
2. ایشان در ادامه می گویند: «ما زمانی میتوانیم تفکیک جنسیتی در دانشگاهها را اجرایی کنیم که امکان انجام چنین کاری را داشته باشیم.» سؤال اینجاست که ما کی می توانیم مطمئن شویم که امکان انجام چنین کاری را داریم؟ آیا ایشان معیار خاصّی برای حصول این امکان می دهند؟ سؤال دیگر اینکه آیا امکانات فعلی اجازه انجام قسمتی از تفکیک جنسیتی را به ما نمی دهد؟ آیا اگر در دانشگاهی دو کلاس از یک درس داشته باشیم که به صورت مختلط انجام می شود، نمی توان آنرا به دو کلاس با تفکیک جنسیتی تقسیم نمود؟ آیا به وفور از این دست کلاس ها در دانشگاه ها وجود ندارد؟
3. ایشان برای این که ادعای سابق خود را تکمیل نماید چنین می گوید: «در صورت اجرای چنین طرحی باید دانشگاههای ما از تعداد کافی اساتید مربوط به بخش بانوان برخوردار باشد، آزمایشگاههای لازم برای این کار مهیا باشد و در کل فضای آموزشی کافی در دست باشد که در حال حاضر چنین نیست و به لحاظ زیر ساختی امکان اجرای چنین طرحی وجود ندارد.» هرچند قسمتی از این طرح مربوط به تأسیس دانشگاه های تک جنسیتی است، ولی تفکیک جنسیتی در دانشگاهها تنها به این معنا نیست. بلکه می توان با استفاده از همین امکانات و اساتید مرد و زن موجود نیز این طرح را شروع نمود و تا حد زیادی پیش برد. لذا این که ایشان می فرمایند در حال حاضر چنین نیست و به لحاظ زیرساختی امکان اجرای چنین طرحی وجود ندارد، در حدّ یک ادعا باقی می ماند. ادامه مطلب...
آنگاه که کلمه ها با تاریخ هم مسیر می شوند، بوی وقایع خوب و بد آن را به خود می گیرند. امروزه شاید دیگر نتوان کلمه ای را یافت که به طور محض دلالت بر موضوعٌ له لغوی خود داشته باشد. یک کلمه گاه یک تاریخ را به دنبال دارد؛ یک کتاب از لوازم پیدا و پنهان و یک کتاب از تبادرات خواسته و ناخواسته را.
کلمه هایی چون «متعه»، «عقد موقت» و «صیغه» نیز به این درد مبتلا شده اند. این تقصیر عقد نکاح موقّت یا متعه نیست که امروزه حتی روسپی ها از آن متنفرند. این تقصیر شاهان عباسی و صفوی و قاجار و کله گنده های ظاهر الاسلام است که به این واژه و به همهی آثار شرعی و عرفی و انسانی آن ظلم کرده اند. در دادگاه عدل الهی، به ازای هر گناهی که در اثر ترک این سنّت کنترل کننده واقع شده است، همهی این آقایان (و خانم ها!) مسؤولند.
جالب تر این که، حتی در فضاهای علمی کشور ( اعم از حوزه و دانشگاه) همه به چشم مجرم به این واژه می نگرند. امروزه "اکثر مردم و کارشناسان و سیاسیون" متعه را از زنا هم بدتر می دانند. این است علّت مخالفت صدر تا ذیل این جامعه با این سنّت پیامبر کرامت و تقوا.
حقّ این است که مردم و کارشناسان به شدّت دچار مغالطات لفظی شده اند. متعهی قانونی و شرعی را می گویند ولی متعهای را اراده می کنند که ملازم با شهوت رانی و ظلم به زنان است. عقد موقت را می گویند و بی وفایی و مسؤولیت گریزی و دد منشی را اراده می کنند. در واقع با این نشانه های ظلم و شرّ و فساد مخالفند. ولی همهی عقدهی خود را سر متعه خالی می کنند. من هم با «متعهی امروزی» مخالفم!
لیست همه یادداشت های میم سین