چندی پیش با یکی از دوستان که سررشته ای در طب سنتی داشت و برای دیگران نیز نسخه می پیچید، بحث می کردیم تا این که سخن از فلسفه و فیلسوفان به میان آمد. ایشان معتقد بود که فیلسوفان اختلالات مخّی دارند و کار فلسفی باعث حرکت مخّ شده، سلامتی آن را به خطر می اندازد.
در پاسخ به ایشان عرض کردم که ابن سینا که خود پزشکی حاذق بود، در فلسفه نیز سرآمد عصر خویش بود و چنین ادعایی نداشت. شما چگونه چنین می فرمایید؟
ایشان نیز با اعتماد به نفس پاسخ داد که می تواند ثابت کند ابن سینا نیز این مشکل را داشته و گرفتار نوعی جنون دچار گشته است.
پاسخی برای ایشان نداشتم. زیرا تسلطی بر طب نداشتم. فقط می توانستم این را بفهمم که جهان بدون فلسفه، جهانی پوچ است و حتی پزشکی هم حجیتش را از فلسفه می گیرد.
از آن صحبت چند سالی گذشت تا این که امروز در کلاس منطق مشاء، به این نکته اشاره شد که ملاصدرا ابن سینا را تخطئه کرده بود که 18 مطلب فلسفی را نفهمیده است. زیرا مشغول اموری جزئی مثل سیاست و طب و ... شده است.
هنوز در حیرت این دو نگاه کاملاً متفاوتم و دارم به شخصیت این دانشمند ایرانی فکر می کنم؛ یاد این جمله طنز می افتم که «عشق دیواری است که هر کس و ناکسی به خود جرأت داده است از آن بالا برود.» و از خود می پرسم: آیا ابن سینا نیز به سرنوشت عشق دچار شده که هر کسی از وی تعریفی علی حده دارد؟! آیا بین ابن سینا و عشق رابطه ای هست؟
لیست همه یادداشت های میم سین