اختلافات فرهنگی را جدّی بگیریم
در بین دو خانواده متوسط مذهبی یک وصلت صورت گرفته است. خانواده ها از قبل آشنایی نسبی به یکدیگر دارند. هر دو خانواده در یک شهر در نواحی مرکزی ایران زندگی می کنند. ولی یکی از خانواده ها مهاجرند و اصالتاً به شهر دیگری تعلّق دارند.
خانواده ها به نسبت پایبند به وظایف شرعی اند. منتها سایه سنگین اختلاف بین این دو خانواده در گرفته است. بد بینی ها و بگو مگوها هم بالا گرفته و هرچه عروس و داماد تلاش می کنند، اوضاع بهتر نمی شود که بدتر از گذشته هم می شود. گاه نزاع به خود عروس و داماد هم سرایت می کند. ایراداتی که خانواده ها به همدیگر می گیرند، معمولا به نحوهی رفتار آنها با خانواده دیگر بر می گردد. بگذارید نمونه هایی از این اختلافات را مرور کنیم:
یک. خانواده داماد برای دید و بازدید به منزل خانواده عروس می روند. میزبان به رسم خود هنگام پذیرایی برای هر فرد میوه ها را درون بشقاب بگذارند و به او تعارف کنند. خانواده داماد از این رفتار بر آشفته می شوند. هرچند به رو نمی آورند. ولی بعدا سر عروس خانم نِق می زنند که مگر ما می خواستیم چند تا میوه بخوریم که خودتان آنرا در بشقاب گذاشتید. ما از این رسم ها نداریم. توی دیس میوه خوری می گذاریم و تعارف می کنیم. مهمان خودش باید انتخاب کند. شما به خانواده ما بی احترامی کردید.
روزی دیگر، خانواده عروس به بازدید خانواده داماد می رود. این بار، خانواده داماد، پس از چیدن بشقاب ها، دیس میوه را برداشته، به یک یک میهمان ها تقدیم می کنند. خانواده عروس چیزی نمی گویند، ولی یک روز دیگر به داماد کنایه می زنند که میوه های درشت را زیر دیس گذاشته بودید که دستمان بهشان نرسد و رویمان هم نشود که آنها را برداریم! عمداً طوری میوه در دیس چیده بودید که نتوانیم خوب هایش را انتخاب کنیم. تازه دستمان به میوه های آن طرف دیس نرسید! اگر خودتان میوه های خوب را در بشقاب تعارف می کردید کم تان می آمد؟!
دو. آقای داماد از مسافرت برگشته و برای عروس خانم سوغاتی آورده و البته جهت احترام آنرا کادو پیچ کرده است. عروس با ذوق زدگی کادو را باز می کند. یک لباس زیباست که اتفاقا با سلیقهی عروس هم جفت و جور می شود. ناگاه مادر عروس می گوید: این را چند خریده ای؟ داماد رو ترش می کند و به سختی پاسخ می دهد: هدیه را قیمت نمی کنند!
عروس از رفتار و پاسخ داماد ناراحت می شود و بی درنگ می گوید: خب حالا اگر قیمتش را بگویی چه می شود؟ تو که می دانی برای من کم و زیاد بودن قیمت اهمیت ندارد و فقط محض کنجکاوی می خواهیم بدانیم چقدر دست به جیب شده ای!
هر بار که داماد برای عروس خانم هدیه می آورد این نزاع ادامه می یابد و رفته رفته دید دو طرف را به هم بد کرده است!
سه. خانواده عروس داماد را غریبه نمی دانند. با او راحت هستند. سفره را که پهن می کنند طبق عادت خودشان غذا را به تعداد نفرات سر سفره می گذارند. هر کسی بشقاب و خورش بر می دارد و ایضا مخلّفات. داماد امّا اعتقادات دیگری دارد. هرچند با آنها سر و سنگین نیست ولی رسم ادب نمی داند که دست درازی کند و چیزی را که جلوش نگذاشته اند بردارد. یک بار هم شد که سر سفره همه مشغول بگو و بخند بودند و بیچاره داماد مجبور شد بشقاب برنج را بدون خورش تمام کند! قُر و نِقش را هم بعدا سر عروس زد که تو حواست به شوهرت نیست!
در یک وصلت دیگر که بین یک خانواده متوسط از مناطق شمالی کشور و یک خانواده نیمه مرفّه از مناطق مرکزی صورت گرفته، آقای داماد به همراه خانواده اش به شمال می روند تا هم عروس خانم را ببینند و هم خانواده ها بیشتر آشنا شوند و هم فکری برای مراسم عروسی کنند. خانواده میزبان انواع و اقسام غذاها و خورش ها را البته تقریبا به مقدار نیاز مهمان ها تهیه کرده است. سفره ای رنگارنگ با انواع پلو ها و خورش ها و مخلّفات. هر نوع خورش در یک ظرف بزرگ وسط سفره گذاشته شده است و مهمانها به سلیقه خود غذا را انتخاب می کنند.
بانوان خانوادهی مهمان هرچند از این نوع مهمان نوازی و سلیقه زیبای میزبان خوشحالند ولی چپ چپ به یکدیگر نیم نگاه هایی می کنند! گویا مشکلی آنها را آزرده است. بعدا در جمع خودشان اعتراض می کنند که چرا این قدر دست بالا گرفتند؟ بعدش ما که روی مان نشد از همه نوع خورش بخوریم! غیر از این، کار ما را هم زیاد کردند. باید برایشان سنگ تمام بگذاریم که بفهمند ما از آنها مهمان نواز تریم!
بعد از مدتی فرصتی می شود و خانواده عروس هم برای گذران تعطیلات چند روزه و هم برای بازدید از خانواده آقای داماد به شهرشان مسافرت می کنند. امّا خانواده داماد به رسم خودشان تنها یک نوع خورش، البته با سلیقه فراوان تهیه می کنند و با مخلفات فراوان سر سفره می گذارند. و البته برای هر کدام از مهمانها در کنار ظرف برنج، بشقابی از خورش نیز می گذارند.
غذا لذیذ است و از آن مهمتر این که به رسم محلّی پخته شده و برای مهمان ها تازگی دارد. مخلّفات مختلف محلّی نیز غذا را خوشمزه تر کرده است. مشکل اینجاست که خانواده عروس با چنین شکل مهمان نوازی آشنایی ندارند و هر چند در ظاهر احترام و خوش و بِش جاری است، اما در گوشه کنارهای مهمانی حرف و نقل هایی رد و بدل می شود. ظاهرا خانواده عروس از این ناراحتند که میزبان به آنها احترام نگذاشته و فقط یک نوع خورش تهیه کرده است.
...
نمی دانم شما که خواننده این نوشته اید، در هر کدام از مثالهای فوق حقّ را به کدام طرف می دهید؟! ولی چیزی که در عالم واقع وجود دارد این است که در هیچ کدام از مثال ها کسی قصد توهین یا بی احترامی به طرف دیگر را ندارد و هر کسی به گونه ای دنبال مهمان نوازی یا تکریم دیگری است. بگذارید مثال ها را دوباره مرور کنیم:
در مثال نخست، خانواده عروس به رسم خانوادگی و بومی خودشان معتقدند که اگر میوه های رسیده تر و سالم تر را خودشان انتخاب کنند و جلوی میهمان ها بگذارند به آنها احترام بیشتری کرده اند. زیرا ممکن است مهمان از روی شرم و تعارف، خوب از خودش پذیرایی نکند. در مقابل، خانواده داماد به رسم خود، معتقدند که مهمان وقتی گرامی تر داشته می شود که میوه را جلوش تعارف کنی و از او بخواهی که از خود پذیرایی کند تا هرچه میل دارد بردارد و مجبور نشود میوه ای که میزبان برایش گذاشته را مصرف کند.
در مثال دوم، خانواده عروس معتقدند که وقتی از کسی که مسافرت رفته قیمت کالاهایی که خریده را می پرسند، علاوه بر این که قیمت یک کالا در یک شهر دیگر دستشان می آید، می توانند از تجربه وی استفاده کنند و سرشان کلاه نرود. غیر از این که می توانند با مقایسه قیمت در خرید کالا انتخاب بهتری کنند. این در واقع یک کار اقتصادی است. داماد هم که غریبه نیست!
این فکر خوبی است. اما داماد هم کم بی راه نمی گوید. «قیمت هدیه را که نمی پرسند!» می پرسند؟ تازه ممکن است هدیه یا سوغاتی را ارزان خریده باشد و طرف مقابلش گمان کند که کم کاری کرده است! همان بهتر که نداند!
در مثال سوم، خانواده عروس واقعا داماد را از خودشان می دانند. خودشان هم رسم ندارند که به خودی ها تعارف کنند. هر کس سر سفره آمد، هر چه دوست داشت نوش جان می کند و هرچه دوست نداشت نمی خورد. تعارف که ندارند! البته که داماد هم خودش را غریبه نمی داند، ولی معتقد است رسم ادب نیست که جلو بزرگ تر ها دست درازی کند و ظرف غذا را از وسط سفره بردارد. بخصوص که تازه وارد است و ممکن است فکر های بدی در باره او بکنند. مثلا بگویند چقدر پرخور است! حیای گربه کجا رفته؟! بعضی بزرگان اخلاق هم توصیه می کنند که انسان فقط هرچه جلوش بود بخورد و این به تخلّق و ادب نزدیک تر است.
اما در مثال چهارم، طبیعت خانواده های شمالی این است که کمتر از دو سه نوع خورش برای مهمان نمی گذارند. در فرهنگ آنها یک نوع خورش بی احترامی است. اما در فرهنگ خانواده داماد، یک نوع خورش اگر خوب و با سلیقه پخته شود، کافی است. معمولا در شهر آنها کسی برای مهمان بیش از یک نوع خورش نمی پزد. مهمان هم احساس بی احترامی نمی کند.
این بار نسبت به اتفاقات رخ داده قضاوت کنید؟ به نظرتان در هر مورد حقّ با کیست و کدام طرف اشتباه می کند؟
اگر از من بپرسید، معتقدم در همه این موارد هم دو طرف مقصرند و هم هیچ کدام. هیچ کدام مقصر نیستند؛ چون هر کسی طبق فرهنگ و آداب و رسوم خودش به قضیه نگاه می کند و از زاویه دید فرهنگی خود آنرا تحلیل می نماید. هر دو طرف مقصرند؛ چون وقتی که بنای وصلت و آشنایی و فامیل شدن داشتند، به «تفاوت های فرهنگی» که بعضا کوچک ولی تأثیرگذارند توجه نکرده اند. عروس و داماد هم گرم وصلتی که کرده اند، لابد غافل از همه چیز!
-------------------------------------
پ.ن:
1. تا کنون آماری ندیده ام که بررسی کرده باشد چند درصد طلاق های رسمی یا عاطفی در کشور ما از آبشخور «اختلاف فرهنگی» و عدم توجه به آن نشأت گرفته است. ولی مواردی که با آنها مواجه شده ام خبر از جدی بودن این علت در کنار سایر علل طلاق می دهد.
2. لازم است زوج های جوان، حتی اگر اختلاف فرهنگی چندانی ندارند و حتی از یک طایفه اند، اصول فرهنگی و آداب و رسوم خود را مرور کنند و سعی کنند در تعامل خانوادگی و همچنین زندگی زناشویی به یک توافق قابل قبول برسند. در غیر این صورت، کمترین مشکل آنها، مشکل بزرگ تربیت کودک خواهد بود!
لیست همه یادداشت های میم سین