شخصی در وبلاگش (+) به بررسی آیه نشوز (1) پرداخته است و از این که مفسّرین و مترجمین قرآن، عبارت «فاضربوهنّ» را به معنای زدن دانسته اند احساس تعجب نموده. ایشان با استفاده از دو مقدّمه کوشیده اند تا ثابت کنند که معنای «ضرب» در این آیه «زدن» نیست:
مقدمه اوّل که ایشان از آن استفاده کرده اند این است که «ضرب» در قرآن در معانی مختلفی به کار رفته است و لزوما معنای آن زدن نیست. هرچند کلیت فرمایش ایشان صحیح است. ولی باید توجه داشت که معنای ریشه ای و اصلی «ضرب» به معنای زدن است و به قول ابن فارس در معجم مقاییس اللغه (2) یک اصل بیشتر ندارد که آن زدن است و سایر معانی از همین معنا به استعارت گرفته شده اند و در مرحله بعد نقل معنایی صورت گرفته است.
نکتهی دیگر این است که حتی اگر «ضرب» را مشترک لفظی هم بدانیم، برای فهمیدن چیزی غیر از معنای رایج و اصلی آن باید قرینهی معیّنه وجود داشته باشد. و اگر معنای اصلی آنرا «زدن» بدانیم، معانی استعاری و مجازی قرینهی صارفه می طلبند. در حالی که چنین قرینه ای در آیه وجود ندارد و این واضح است.
شاهد مدّعای ما فهم مفسّرین قرآن است که هیچ کدام از مفسرین شیعه و سنی و عرب و عجم، بجز شخصی که ایشان از وی نقل می کنند، معنایی غیر از زدن از عبارت برداشت نکرده اند. با مراجعه به بیش از 50 ترجمهی فارسی و چند ترجمه انگلیسی قرآن کریم نیز کسی را نیافتم که برای عبارت معنایی غیر از «زدن» بیان کرده باشد. حتی برخلاف ادعای نویسنده، آقای فولادوند نیز عبارت را به «زدن» ترجمه کرده اند. (3)
همچنین برخلاف ادعای نویسنده، واژهی «ضرب» با مشتقاتش بیش از 50 مرتبه در قرآن به کار رفته که عمدتا به معنای زدن یا استعاراتی از آن مثل کوبیدن، مثال زدن، حرکت و سیر در زمین و ... است. تنها موردی که می توان به له نویسنده استفاده نمود، آیهی 5 سورهی زخرف است (4) که در آن «ضرب» به معنای ترک و وانهادن به کار رفته است. ولی در تمسک به همین آیه نیز اشکال وجود دارد.
زیرا در این آیه عبارت «افنضرب عنکم الذکر صفحا» به کار رفته است که اوّلا در آن به صورت نادر «ضرب» با حرف «عن» به کار رفته است و ثانیا از مفعول مطلق «صفحاً» استفاده شده که هر دو قرینهی قوی بر استعاری و مجاز بودن معنای ترک و رهاکردن از فعل «نضرب» می باشند. همانگونه که مرحوم طبرسی در توضیح این آیه با استناد به یکی از عبارات کهن عربی آنرا از باب مجاز دانسته اند. (5) با این توضیح، و با عدم وجود هیچ قرینه ای در آیه نشوز، می توان با اطمینان معنای «زدن» را از «ضرب» در آیه فهمید.
دو نکتهی دیگر در اینجا باقی است: یکی این که برای مخدوش کردن قول مخالف، استناد به تفسیری مثل تفسیر نمونه درست نیست. زیرا کسانی که کمی با این تفسیر سر و کار داشته اند به خوبی می دانند که این تفسیر منبع علمی به حساب نمی آید و صرفا با جمع آوری آراء و نظرات دیگر مفسران تلاش برای جمع بین آراء کرده اند و کوشیده اند تفسیری فارسی و روان در اختیار مخاطبان غیر متخصّص در امر تفسیر قرار دهند. نه این که بسان عموم تفاسیر قرآن، بحث علمی تخصصی داشته باشند.لذا به سخریه کشاندن توجیهات موجود در این تفسیر، مانع پذیرش نظر مشهور مفسرین و فقها نمی شود.
دوم این که صرف استبعاد و مسخره کردن، باعث رد یک نظریه نمی شود. از باب نمونه، تفسیر زدن با چوب مسواک، از روایتی از امام باقر علیه السلام بر می آید که فرموده اند منظور از ضرب در اینجا زدن با چوب مسواک است که بعد از جمع با سایر روایات روشن می شود که معنای آن زدنی است که باعث جراحت و کبودی نشود. می بینیم که این تفسیر از ضرب متین و متقن است و اکثر فقها نیز پس از بررسی اقوال و تفاسیر مختلف آنرا ترجیح داده اند و ما هیچ فقیه یا مفسری را نیافتیم که موافق نظر نویسنده یا حتی چیزی شبیه آن نظر داده باشد.
مقدمه دیگری که نویسنده برای اثبات ادعای خود بدان تمسک جسته اند، سیاق آیه است. هرچند در بحث وحدت سیاق آیات قرآن و حجیت آن در مباحث فقهی اختلاف نظر جدی وجود دارد، ولی حتی اگر طبق اصول اولیه ادبی نیز وحدت سیاق را در خصوص آیات قرآنی بپذیریم، ادعای نویسنده ثابت نمی شود.
زیرا هیچ بعدی ندارد که در مراحل نشوز، مرد ابتدا موعظه کند. و در مرحله بعد در بستر پشت کند و در مرحله بعد، شروع به زدن نماید. البته خود زدن می تواند مراحل داشته باشد و از زدن آهسته تا مراحل بعد ادامه یابد. ولی باید این را در نظر داشت که این زدن هیچگاه نباید به مرحلهی جرح و کبودی برسد و با استناد به دیگر آیات و روایات باب نشوز و دیات و قصاص، مرد چنین اجازه ای را ندارد. به گونه ای که اگر چنین کاری را انجام دهد، زن حقّ شکایت و حتی قصاص یا اخذ دیه را خواهد داشت.
مؤید دیگر این برداشت، ادامه آیه است که می فرماید: «فإن اطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلا» که نشان می دهد اگر در همین مرحله زن اطاعت کرد، حقّ زدن برداشته می شود؛ هرچند اندک باشد. آیه بعد نیز، برخلاف ادعای نویسنده علیه ایشان است و به لهِ ما. زیرا خوف اختلاف و دشمنی بین زوجین آن هم در حدّی که نیاز به حکم پیدا کنیم، در مراحل ابتدایی نشوز حاصل نمی شود و این مسأله معمولا وقتی پدید می آید که زوج مراحل ابتدایی یعنی موعظه و پشت کردن در بستر و زدن را انجام داده باشد، ولی زوجه تمکین نکرده باشد.
اما این که نویسنده ادعا کرده اند که تعیین داور زمانی معنا دارد که دو طرف از توان یکسان برخوردار باشند، بسیار قابل مناقشه است. زیرا اولا باید از ایشان پرسید این ادعا از کجا آمده است؟ پس در دعاوی عرفی که یکی از دو طرف قدرت بیشتری دارد و یا حتی صاحب اختیار است مسأله قضاوت چگونه معنا پیدا می کند؟ به طور مثال اگر بین غلام و ارباب یا پدر و پسر و یا حتی زن و شوهر در سایر مسائل اختلاف پیش آمد، آیا مسأله قضاوت بی معناست؟
ثانیا، این که شارع تسلّط بر اجبار به زدن را به دست زوج داده است، معنایش این نیست که زوج می تواند به هر وسیله ای متوسل شود تا زوجه را به اطاعت وادارد. بلکه این تسلط محدودیت هایی دارد. مثلا همانطور که گفتیم زوج حقّ ایجاد جراحت و حتی ایجاد کبودی در زوجه را ندارد و معلوم است که اگر در روابط عاطفی بین زن و شوهر مشکل حادّی وجود داشته باشد عدم اطاعت زوجه به صورت تکوینی امکان دارد؛ بلکه واقع نیز شده است.
کافی است نویسنده مسافرتی به ایران داشته باشند و سری به دادگاههای خانواده در کشورمان بزنند تا وقوع این مسأله برایشان روشن شود. چه رسد به امکانش!
استناد به آیه 71 توبه (6)نیز در خور توجه است. زیرا اولا در آنجا رابطه ای اعم از زناشویی مطرح است. و ثانیا دلیل نمی شود که بگوییم چون زن و مرد نسبت به یکدیگر حق امر به معروف و نهی از منکر دارند، پس هیچ حقّ خاصّی در یک مناسبت و رابطه اجتماعی به اهمیت خانواده برای هیچکدام ثابت نمی شود. آیه مذکور هیچ ارتباطی به وجود حقوق و تکالیف در حوزه خانواده و روابط زناشویی ندارد.
استناد به حدیث پیامبر گرامی اسلام (7) نیز جای تعجب دارد. زیرا واضح است که جز در همین یک مسأله جزئی خاص که در موارد اندک رخ می دهد، مرد حقّ زدن همسرش را ندارد و روایت پیامبر اشاره به موارد غیر از نشوز دارد. بخصوص با ملاحظه ی وضعیت عرب جاهلی و عرب صدر اسلام که با زنان مانند بردگان رفتار می کردند و حقوق انسانی آنها را نادیده می گرفتند.
توجه به ذیل روایت پیامبر اکرم که بحث معاشقه و ارتباط زناشویی را مطرح می کند، معنای این حدیث را بسیار روشن می کند و به خوبی بیان می دارد که بحث ارتباطی به نشوز ندارد. زیرا معنایی ندارد که زن نشوز کرده باشد و مرد با وی معاشقه داشته باشد!
با توضیحات داده شده و با ردّ ادعای نویسندهی مذکور، معلوم می شود که معنای عبارت «واضربوهنّ» زدن است. منتها با لحاظ دیگر ادلهی قرآنی و روایی به خوبی به دست می آید که این حکم اوّلا پس از افاده نکردن دو مرحله قبل (یعنی موعظه و دوری جستن در بستر) است و ثانیا محدود به زدن درد آوری است که موجب کبودی و جرح نشود و به عبارت دیگر به منظور تنبیه و از روی دلسوزی باشد نه از باب کینه ورزی و خشونت ورزی و زور گویی.
آنچه از این بحث باقی می ماند این است که چرا خداوند چنین تسلّطی را برای مرد گذاشته است و چرا در این وضعیت، همانند زن، به مرد دستور شکوه بردن نزد قاضی را نداده است؟
پاسخ این سؤال طولانی است و مجالی دیگر می طلبد. ولی به اجمال می توان گفت، این حکم ارتباط مستقیم با قوامیت مرد و مدیریت وی نسبت به ادارهی شؤون خانواده و تدبیر منزل دارد. علاوه بر اینکه با توجه به اهمیت بحث غیرت ورزی و جایگاه حیای زن، اسلام تأکید داشته است که تا حدّ امکان در صورت بروز این مشکل، آنرا در چارچوب مناسبات خانواده و به دست مدیر خانه حل کند و پای مسائل زناشویی را تا حدّ امکان به محیط عمومی اجتماع باز نکند.
--------------------------------------------------------------
1. نساء، آیه 34.
2. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، انتشارات دفتر تبلیغات،چاپ1، ج3، ص397.
3. محمد مهدی فولادوند، ترجمه قرآن، نشر دارالقرآن الکریم، چاپ اوّل، ص84.
4. أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفینَ
5. طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، ج4، ص60.
6. وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُوْلَئکَ سَیرَْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیم.
7. کلینی، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ج5، ص509.
لیست همه یادداشت های میم سین